اصول تحول فرهنگی
كتاب درآمدی به اصول تحول فرهنگی را عبدالكریم بهجت پور نوشته و موسسه بوستان كتاب آن را در 231 صفحه منتشر كرده است. در فهرست مطالب كتاب مذكور عناوین زیر دیده میشود: انواع و مراتب نزول قرآن، تحول آفرینی قرآن، تحول فرهنگی را از كجا آغاز كنیم، ملاحظاتی درباره سبك تفسیر ترتیب نزولی و عناوین متعدد دیگر. در ذیل، بخشی از مطالب كتاب مذكور را برای بهرهمندی خوانندگان درج میكنیم.
تحول فرهنگی، ضرورتها، ابعاد، چالشها
"تحول فرهنگی" تغییری همه جانبه در باورها، التزامها و رفتارهای فردی و اجتماعی است كه باعث پدید آمدن شخصیتی جدید و هویتی نو در فرد و اجتماع شده و آنها را از گذشته خود جدا میسازد. گستردگی این تغییر به تنوع و گستردگی ابعاد فرهنگ پذیر فرد و جامعه از یك سو و كمیت و كیفیت تفاوت فرهنگ جدید با باورها و رفتارهای گذشته (فرهنگ قدیم) از سوی دیگر و نیز با قدرتی كه فرهنگ جدید در مقابله با چالشها و موانع از خود نشان میدهد، ارتباط تمام دارد. به لحاظ آن كه فرهنگ، تمایز انسان از جانداران را نشان میدهد و با توجه به آن كه انسانیت، طرفیتی بسیار عظیم و نامتناهی دارد، اتصاف فرهنگها به اوصاف متعالی و منحط، كامل یا ناقص، تك ساحتی یا تمام ساحتی، مدلل میگردد و تعامل فرهنگها یا تقابل آنها و انتخاب یك فرهنگ و دست كشیدن از فرهنگی دیگر توجیه میشود.
به میزانی كه انسانیت و مقاصد و اهداف آن شناخته شود و فاصله انسان از حیوان درك شود، ضرورت انتخاب فرهنگ متعالی بیشتر احساس میگردد و بر عكس، هر اندازه این فاصله دیده شود، ضرورت چنین گزینشی كمتر احساس میشود و حتی شاید علت تفاوت برخی از تعاریف فرهنگ را بتوان با همین تفاوت، شناخت و توضیح داد.
نقش ادیان در تحول فرهنگی
بدون هیچ شبههای ادیان الهی به خصوص ادیان یهودی، مسیحی و اسلام، تاثیر ماندگاری در گذشته و حال جوامع انسانی داشتهاند. ادیان الهی، به امر انسان اهتمام دارند و در پی رفع نیازهای او و تنظیم روابطش در ساحتهای گوناگون میباشند. ادیان نه یك حادثه، بلكه یك فرهنگ هستند كه با ظهور خود، فرهنگ خاص و جدیدی را به جامعه بشری عرضه كردهاند و با دعوت مردم به خود، تحول ثمر بخشی در اندیشه، روح و رفتار انسانها پدید آوردند و به پالایش باورها، اخلاق و روش و آداب پرداختند و در سایه عرضه تفكری نو نظامهای كهنه و دست و پاگیر را برانداختند و نظامهایی زنده، پایا و پویا جای گزین سازند و در پرتو چنین تحولی، زندگی اقتصادی و اجتماعی را بهبود بخشیدند و استعدادهای علمی، فلسفی، هنری، ادبی و... را شكوفا ساختند.
ویل دورانت كه خود از روشن فكران ضد دین است و به حذف دین از عرصه زندگی بشر علاقه نشان میدهد، در بخش هفتم از كتاب درسهای تاریخ به نقش دین پرداخته و یكی از درسهای تاریخ را ضرورت حفظ دین دانسته است. در این جا گوشههایی از مطالب وی را میآوریم:
حتی مورخ شكاك هم فروتنانه در برابر دین تعظیم میكند، زیرا میبیند كه دین در هر سرزمین و هر عصری در كار است و ظاهرا از آن گریزی نیست. دین برای تیره بختان و رنج دیدگان و محرومان و سال خوردگان، تسلای فوق طبیعی آورده است.
... معلمان و پدران و مادران را در تادیب جوانان یاری كرده است، حقیرترین زندگیها را معنا و شكوه بخشیده است، به مدد شعایر خود، میثاقهای بیشتری را به صورت روابط با مهابت انسان و خدا در آورده و از این راه، استحكام و ثبات به وجود آورده است...
حتی اگر با امثال ویل دورانت همراهی كنیم و نقش دین را در ساحت فرهنگی به برخی از ابعاد محدود نماییم، اما دست كم میتوان گفت: دین، منبعی اصیل و اصلی برای فرهنگ به شمار میرود كه تاكنون جای گزینی برای آن پیدا نشده و یافت نخواهد شد.
بنابراین با مقولهای به نام "فرهنگ دینی" مواجه میشویم و "میتوانیم فرهنگ دینی را از یك جهت به معنای نگریستن به هنر، علم، اخلاق و ادبیات از منظر دین بدانیم و از جهت دیگر برخورداری از نوعی اعتقاد و باور نسبت به علم، اخلاق و هنر دینی و التزام درونی به تحقق و عمل كردن به آنها و هم چنین دارا بودن تجربه، معرفت دینی، اخلاقی و هنری مورد تایید دین بدانیم."
به عبارت دیگر، در مولفههایی چون علم، هنر، ادبیات و اخلاق و...، خصایص و جنبههایی وجود دارد كه میتوان آنها را از منظر دین نگریست، یعنی هر یك از ادیان آسمانی، پس از ظهور خود، نگاهی به مجموعه مولفههای فرهنگ معاصران و مخاطبان خود نموده و از منظر دینی مورد بررسی و ارزیابی قرار داده است، برخی از آنها را پذیرفته و بر انجامش فرمان یا توصیه كرده، برخی را رد كرده و بر ضد آن موضع شدید یا خفیف گرفته و مواردی را مباح و مجاز شمرده است.ادیان به مثابه یك دستگاه فرهنگی، معارف و بینشهای جدید آوردند و دستورها و الزامات جدیدی را نیز مقرر كردند و فرهنگی پایا و پویا بنا نهادند و بر همین اساس، بنای تحول فرهنگی را گذاردند.
تحول آفرینی اسلام
با ظهور اسلام، بشر خود را در برابر آموزههایی دید كه هویت و نسبت او را با خداوند، جهان هستی، نفس خویش و انسانهای دیگر به خوبی ترسیم كرده است. این تاثیرگذاری به حدی بود كه بشر در مقابل آن، سر تسلیم فرود آورد و به این فرهنگ كه از منابع الهی نشات میگرفت، گردن نهاد و با رویی گشاده آن را پذیرفت.
ظرفیت فرهنگی دین اسلام به حدی بود كه با تمدنهای رایج و موجود در مصر، روم، ایران و... تعامل نمود و همچون موجود زندهای از آنها تغذیه كرد، بدون آن كه هویت خود را از دست بدهد. اسلام بر فرهنگ كشورهایی كه از راه نظامی فتح شده بودند، تاثیر گذارد و مردم آنها را به عناصری سرسپرده به فرهنگ اسلامی تبدیل نمود. گوستاولوبون فرانسوی نوشته است:
خصوصیتی كه در این فاتحین (مسلمانان) هست و در فاتحین دیگر نیست، این است كه اقوام دیگری هم مثل برابره، روم را فتح نمودند یا ترك و غیره به قصد جهان گیری قیام نموده، فتوحات نمایانی هم كردند، لیكن نتوانستند تمدنی تاسیس كنند، بلكه بیشتر همتشان این بود كه از اموال قوم مغلوب هر قدر میتوانند بهره ببرند، بر خلاف آن، فاتحان اسلام در قلیل مدتی شالوده تمدن جدیدی ریخته و قسمت اعظم اقوام ممالك مفتوحه را مهیا و آماده كردند كه تمام اجزای این تمدن جدید حتی مذهب و زبان آنها را اختیار كنند... در تمام ممالك آفریقا و آسیا و از مراكش تا هندوستان در هر جا اثری كه از این مجاهدین اسلام باقی مانده، همچه معلوم میشود كه آن اثر برای همیشه و غیر قابل زوال است. حتی فاتحینی هم كه به این ممالك وارد شدند، نتوانستند اثر مذهب و زبان اسلام را از میان ببرند.
این عبارات، اعتراف یكی از تاریخ دانان اروپایی است كه به خوبی ظرفیت فرهنگی اسلام را بیان میدارد و نمود این قوت و ظرفیت را در جریان كشورگشاییهایی كه پس از ارتحال پیامبر اكرم(ص) صورت گرفت، نشان میدهد.
این تاثیر فرهنگی و تمدنی، اروپا را نیز در برگرفت. پرفسور ویلیام مونتگمری وات، استاد عربی و مطالعات اسلامی در دانشگاه ادیمبورگ انگلیس، در كتاب تاثیر اسلام در اروپا، بر نقش اسلام در اروپا تاكید كرده و فرهنگ اروپاییان را مدیون اسلام شمرده است.
همان گونه كه گفتهاند، فرهنگ، روح تمدن است، بنابراین تاثیر تمدن اسلامی بر دیگر ملل ناشی از فرهنگ قوی و متین آن است. به عبارت دیگر، متانت و استحكام فرهنگی، اثر خود را بر پایای یك تمدن میگذارد و تحولاتی كه در تمدن اسلامی واقع شد و تاثیرات جهانی كه به دنبال داشت، ریشه از فرهنگ عمیق اسلام گرفت، البته ظرفیتهای بالای فرهنگ اسلامی را باید در منابع اصیل این دین، یعنی كتاب و سنت جست وجو كرد.
با توجه به اصالتی كه قرآن در میان دیگر منابع دارد، در این جا به بررسی نقش قرآن در فرهنگ و تمدن اسلامی میپردازیم.
نقش قرآن در تحولات فرهنگی جهان اسلام
قرآن یكی از ارزندهترین و موثرترین منابع تاثیر گذار بر جامعه بشری است. این منبع كه بر خلاف دیگر كتب آسمانی از خطر تحریف و دست برد یا گم گشتگی و ضیاع مصون ماند، با نظم و سبكی ویژه، اولین گروه مخاطبان خود را به گستردگی متحول نمود و از آنان شخصیتهای مومن، معتقد و فداكار در راه آزادی انسان و گسترش ارزشهای الهی ساخت كه توانایی آن را یافتند تا تمدن اسلامی را بنا كنند.
به عبارت دیگر، پایههای علوم و تمام نهادهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه اسلامی بر محور قرآن بنا شد، امیرالمومنین، علی(ع) در نهج البلاغه این حقیقت را به خوبی نمایان ساخته است:
خداوند پیامبر (ص) را هنگامی فرستاد كه پیامبران حضور نداشتند و امتها در خواب غفلت بودند و رشتههای دوستی و انسانیت از هم گسسته بود. پس پیامبر(ص) به میان خلق آمد در حالی كه كتابهای پیامبران پیشین را تصدیق كرد و با "نوری" هدایت گر انسانها شد كه همه باید از آن اطاعت نمایند و آن، نور قرآن كریم است.
در پناه تعالیم قرآن، "عرب"ی كه تا دیروز ارزش سیاسی و فرهنگی و اجتماعی نداشت و ابرقدرتهایی چون امپراطوری ایران و روم و مهد تمدنی چون كشور مصر آن را عددی به حساب نمیآوردند، كارش به جایی رسید كه تمدنهای مزبور را تحت سلطه و نفوذ فرهنگی خود در آورد و آنان را با تمام سوابق فرهنگی و تمدنی خود در خدمت این پیام جدید قرار داد.
انتخاب مكه و اطراف آن به عنوان مركز ظهور اسلام، حكمتهای گوناگونی دارد كه شاید یكی از مهمترین آنها نشان دادن ظرفیتهای ویژه اسلام و قرآن باشد.
فرهنگ مادری عرب و بهره بسیار اندكی كه از مظاهر فرهنگ و تمدن در آن وجود داشت، عقاید سخیف و باورهای غلط، گمراهی و انحرافات فكری و رفتاری، روابط اجتماعی منحط و همراه با ظلم و تعدی و تجاوز كه میان آنان بر پا بود، در مقایسه با تحول شگرفی كه پس از ظهور اسلام به وقوع پیوست، ظرفیت تحول آفرینی اسلام و قرآن را آشكار ساخت.
این حقیقت از چشم شرق شناسان نیز مخفی نماند. تئودور، خاورشناس آلمانی در این زمینه نوشته است:
قرآن با نیروی برهان خود شنونده را مجذوب و شیفته خود میسازد و قلب را تسخیر میكند. همین قرآن بود كه ملت وحشی عرب را معلم جهانیان كرد.
ولز، دانشمند و مورخ انگلیسی (1984 - 1866م) چنین نوشته است:
اما كتاب چهارم كه مهمترین كتاب دنیا میباشد، قرآن است، زیرا این كتاب آسمانی است كه در دنیا تاثیری گذارد كه نظیر آن را، هیچ كتابی به خود ندیده است. قرآن كتاب علمی، دینی، اجتماعی،تهذیبی، اخلاقی و تاریخی است. مقررات و قوانین و احكام آن با اصول و قوانین و مقررات دنیای امروز تطبیق میكند و برای همیشه قابل پیروی و عمل است. هر كس بخواهد دینی اختیار كند و اگر بخواهد معنای این دین را بیابد، به قرآن مراجعه كند. قرآن بهترین راهنمایی یك عقیده قلبی، دینی و توحیدی و اخلاق فاضله است.